دیگر گم نخواهم شد
امروز وقتی درد ِناشی از یک پیاده روی طولانی با کفشهای ِگـُل گـُلی
و تق تقی َم را تحمل میکردم ، تنها یک شعر را با خود زمزمه میکردم
دوباره عاشقت میشوم !
دوباره راه میافتم !
گم نمی شوم ..
گم نمی شوم ..
گم نمی شوم ..
+ هِی ایمآن ! دیدی دیشب چقدر شبیه ِگاهی اوقاتِ تو شده بود ؟ *:{
این بار هم که
تاول پاهایم خشک شود ،
دوباره عاشقت میشوم !
دوباره راه میافتم !
گم نمی شوم ..
گم نمی شوم ..
گم نمی شوم ..
+ هِی ایمآن ! دیدی دیشب چقدر شبیه ِگاهی اوقاتِ تو شده بود ؟ *:{
نظرات شما عزیزان: